خسته نخواهم شد..دلنوشته
مادرم
من از این روسری و وچادر مشکی ام خسته نخواهم شد
مخصوصا اگر برای مادرم فاطمه زهرا باشد
+ دلنوشت:
وقتی پای کامپیوتر میشینم صدای مداحی رو بلند میکنم خدا میدونه چقدر انرژی و روجیه میگیرم و چقدر لذت میبرم
وقتی میبینم بعضی از خانمای محجبه روسری های رنگی رنگی توی ایام فاطمیه میپوشن و من از روسری مشکی جدا نمیشم لذت میبرم
وقتی میبینم بعضی ها ننگشونه که مشکی بپوشن برای چند هفته!ولی من نه ننگم نمیشه تازه افتخار هم میکنم خوشحال میشم
مادر چند روزیه بدجور دلم هوای مدینه رو کرده...
مادر خیلی خستم از حرفایی که نباید جواب بدم
مادر تا میام کارفرهنگی کلی هم براش وقت گذاشتم!بعداز اجراش گریم میگیره
امروز بعد از انجام یه کار فرهنگی به حدی اذیتم کردن که...
رسیدم خونه چفیه ای که به ضریح امام حسین متبرکش کرده بودم و گرفتم توی بغلم و بلند بلند گریه میکردم
مادر دلم خیلی پره...
،ولی مادرِ خوبِ خودم،من عین خیالم نیست
هرچی میخوان بگن،هرچی میخوان مبارزه کنن
آقا راست میگن همیشه با بچه حزب اللهی ها مخالفن
و اونارو تند رو میدونن!
به نقل از آقا رهبرِ عزیزم:
هرکجا هستید،،انجارا مرکز دنیا قرار دهید و در آن کار کنید
مادر تا این فرمایش رو بخاطر میارم انرژی میگیرم
تا مبارزه نکنن و مبارزه نکنم کارفرهنگی نمیشه!
منتها میخوام ازتون تشکر کنم،این چند روزه صبر و طاقتم خیلی بیشتر شده
لطف و عنایات شماست...
مادر همه در مقابل و من فقط شمارو دارم
مادری که دم به دقیقه کمکم میکنه...
مادری که حضورش رو توی زندگیم به طور واضح احساس میکنم...
مادر تا حالا همیشه منت گذاشتین شرمندم کردین کمکم کردین
مادر ببخشین دخترتونو که برای یادگارتون(چادر) سنگ تموم نگذاشته...
مادر امیدم به کمک شماست...
با توکل به خدا
با توسل به شما
ادامه میدم تا شهادت...
استراحت باشد برای بعد از شهادت...